شهید امیر احمدی زمانی
شهید امیر سال1345 در منطقه دربند شمیران به دنیا آمد نام پدرش رضا و مادرش فاطمه احمدی زمانی است. فرزند دوم خانواده است و سه برادر و یک خواهر دارد. شهید امیر تحصیلات ابتدایی و راهنمایی خود را در منطقه یک شمیران گذراند و وارد هنرستان شد.
زمان انقلاب همراه برادر بزرگش علی به مسجد الکریم تجریش رفت و به فعالیت پرداخت. به تدریج دو برادر علی( فرزند ارشد) و امیر احمدی زمانی سرپرستی فعالیتهای بسیجی مسجد را به عهده گرفتند. با آغاز فعالیت ضد انقلاب در کردستان و جنگ تحمیلی علی به کردستان رفت. ولی شهید امیر به جهت نرسیدن به سن قانونی در مسجد الکریم و تکیه پایین تجریش به فعالیت پشت جبهه مشغول شد. شهید امیر در سن شانزده سالگی عزم رفتن به جبهه کرد. او دو نوبت به جبهه رفت. نوبت اول تابستان سال۶۱ به مدت سه ماه از طریق بسیج مسجد تکیه پایین تجریش به جبهه رفت و با پست تکتیرانداز در منطقه عملیاتی رمضان خدمت کرد. در این زمان امیر دچار موج گرفتگی شد و بیست روز در بیمارستان منطقه، تحت درمان قرار گرفت. نوبت دوم در بهمن ماه همان سال از بسیج مسجد الکریم به جبهه رفت و پس از سه ماه در فروردین ۱۳۶۲ در فکه مفقود شد. خانوادۀ زمانی به مدت دو ماه برای یافتن ردی از فرزندشان به شهرهای مختلف میرفتند. شیهد امیر در عملیات والفجر یک در منطقه عملیاتی فکه به شهادت رسیده بود و پیکر او به جهت تغییر گردان ابتدا به شیراز منتقل شد سپس به مشهد و بعد از دو ماه به تهران برگردانده شد. علت مفقود شدن شهید امیر این بود که پس از اتمام مأموریتش به تهران برنگشت. او قبل از شهادتش خبر نزدیک شدن عملیات والفجر یک را در فکه شنید. شهید با شنیدن این خبر با گردانی که اهل شیراز بودند به منطقۀ عملیاتی فکه رفت. در عملیات شرکت کرد و در تاریخ 23/1/1362 به شهادت رسید. مزار پاک شهید امیر در قطعه 28 بهشت زهرا (س) زیارتگاه عاشقان راه شهادت است. برادر شهید علی احمدی زمانی نیز که در آغاز انقلاب و دفاع مقدس به مدت سه سال در عرصۀ نبرد بود، در سن 38 سالگی در اثر سانحۀ رانندگی به برادر شهیدش پیوست. از مرحوم علی سه فرزند پسر و یک دختر به یادگار مانده است. پسران مرحوم علی در لواسان با شغل ساخت پنجرۀ دو جداره همچون پدر به مردم خدمت میکنند.
مادر شهید
خداوند به من چهار پسر داد شکر میکنم هر چهار فرزند پسرم در دفاع از کشور و دین و شریعت فعالیت داشتند. فرزند ارشدم مرحوم علی سه سال خدمت کرد. امیر شهیدم دو نوبت در جبهه بود و سعیدم شش ماه در جبهه شرکت کرد و در عملیات کربلای پنج از ناحیه کمر مجروح شد و به درجۀ جانبازی نائل آمد. و فرزند آخرم حسین هم شش ماه خدمت کرد و بعد از عملیات مرصاد به خانه برگشت. اعزام بچهها به میدان نبرد برای پدر و مادر غم بزرگی به دنبال دارد و صبوری میخواهد. به طور کلی فراق اولاد برای پدر و مادر بسیار سخت است ولی ما الگویی همچون زینب کبری و عباس دلاور داریم، زبان به شکایت باز نمیکنیم. آن بزرگواران با پیروی از امام زمانشان حسین (ع) جان و مال و فرزندشان را دادند تا اسلام زنده بماند. ما هم از خداوند میخواهیم خدمات فرزندان ما برای جهاد و صبر خانوادههای رزمندهها را قبول کند و هرچه زودتر دشمنان اسلام را که قصد کمرنگ کردن نقش شعائر اسلامی را برای بشریت دارند، از روی زمین محو و نابود کند و فرج امام زمانمان را نزدیک فرماید؛
من در زمان انقلاب و دفاع مقدس برای جوانها و همینطور فرزندانم خیلی ناراحت بودم و بعد از شهادت امیر هم خیلی دلتنگش میشدم ولی ابتدا به یاد کربلای امام حسین (ع) میافتادم و صبر میکردم و بعد با عنایت خدا رویاهای صادقهای دیدم که باعث آرامش و بهجت در وجودم شد. یک بار خواب دیدم امیر گلابی بسیار زیبایی برایم آورد که خیلی پرآب بود. گفتم، چه گلابی خوب و پرآبی! گفت: میبینی... در اینجا به ما از این گلابیها میدهند. بار دیگر در خواب دیدم یک دستش در گردنش است. به او گفتم، بچه جان تو دو ماه است به خانه نیامدهای؟ گفت: مامان! چه حملهای بود... چه خط شکنی بود...
یک شب هم خواب دیدم در فضای زیبای وسیعی زیر یک درخت نشسته و دارد کتاب میخواند. گفتم، چرا خانه نمیآیی؟ گفت: ما جای وسیعی داریم هرچه بخواهیم و اشاره کنیم برایمان حاضر میشود.
خوابهایی که میبینم زیباست ولی خوابی که خیلی برایم واضح و عجیب بود این بود، دیدم سه طناب از لوستر خانه آویزان شد و سه شهید که با هم دوست و همرزم بودند، امیر و حسین معمارزاده و شهید محمود زمانی که پسر دایی فرزندانم است، از آن بالا میروند. من دیدم امیر از لوستر پایین آمد و به روی اسب سفیدی که در گوشۀ اتاقمان بود سوار شد. من دیدم بر روی سینهاش به اندازۀ کف دست نشانهای به شکل دایره و با رنگ قرمز است. من گفتم روی سینهات نشانه است. امیر گفت ما همه از این نشانهها داریم. بعد دیدم امیر با اسب بالا رفت از در اتاق به سمت آسمان خارج شد و بالا رفت. من رفتن امیر را تا جایی که کوچک و کوچک شد دیدم. من با دیدن این خواب امیدوار شدم، راهی که فرزندانم میروند همان راه شهدا و راه رسیدن به خداست.
وصیتنامه شهید امیر احمدی زمانی
بسم رب الشهداء و الصدیقین
به درستی که همه از اوئیم و به سوی او باز میگردیم. این حقیر کوچکتر از آنم که بخواهم وصیّت و یا پیامی داشته باشم فقط مقداری از صحبتهایم را برای خانوادهام عرض مینمایم.
ای پدر و مادر عزیز و ای فرشتگان آسمانی که خدا شما را برایم فرستاد تا مرا تربیت نمایید امید است که بنده حقیر را حلال نمائید. صحبت من برای شما و دیگر برادران و خواهرم این است که (1) سعی کنید همیشه پشتیبان امام باشید و هرگز از یاری او دست برندارید! زیرا امام بر حق است و همیشه حق بر باطل پیروز است.(2) نمازهای جماعت و دیگر اجتماعات مانند دعای کمیل راهپیمائیهایی که مورد تأیید امام باشد و دعای ندبه و نماز جمعه و غیره شرکت نمائید. (3) اگر جبهه به نیرو احتیاج داشت و برادرم خواست به جبهه برود، به او اجازه دهید و فکر نکنید که شهید دادهاید و دیگر نباید کاری انجام بدهید؛ زیرا رسالت خانوادۀ شهدا رسالت پیامبران است.(4) به برادرم علی و دیگر برادرانم بگوئید که بیشتر به مسائل مذهبی توجه داشته باشید و تا توان دارند در راه انقلاب و اسلام اصیل به رهبری امام فعالیّت کنند و ضمناً مواظب اشخاصی که برای دوستی یا همکاری انتخاب میکنند باشند.
(5) علی جان! هرگز گروه مقاومت را تنها نگذار و سعی کن عملکرد و فعالیت شما و دیگران، به خصوص فرهنگی و عقیدتی بهتر از روز اول باشد. (6) صحبت من با پدر و مادر و دیگر خانوادهها این است که من کوچکتر از آنم که بتوانم پیامی بدهم. نام پرآوازۀ شهیدی را روی خویش بگذارم ولی، امید است که در درگاه خدا روسفید باشم و دیگر سخنم که تمامی سخنان امام را گوش فرا داده و به آن عمل نمایند و هر کاری را که نیاز باشد انجام دهید. (7) ای پدر عزیز و گرامیم! تمام پساندازم را به عنوان کارهای مذهبی و جبهه و مسجد مصرف نمائید.(8) امید است با تمام این احوال شما مرا حلال نمائید و همچنین کلیّه برادران و خواهرم و دوستان و فامیل (9) جنازۀ مرا در بهشت زهرا و پس از طواف به دور قبر هفتاد و دو تن در گلزار شهیدان دفن نمائید.(10) ای خواهر عزیزم! امیدوارم که الگوی خویش را فاطمه (ع) یا زینب کبری قرار دهی. (11) شبهای جمعه دو رکعت نماز قضا برایم بخوانید. (12) هر سال روز اول ماه محرم نذر کنید و چیزی بدهید. (13) برای ختم و دیگر مراسم زیاد خرج نکنید! زیرا خدا را خوش نمییاید و پولش را به حساب امام و یا دیگر ارگانها و یا جنگزدگان بریزید و حتی المقدور حجله و چراغانی نکنید. والسلام علیکم و رحمت الله
شادروان علی احمدی زمانی فرزند ارشد خانواده زمانی در شهریور ماه 1343 به دنیا آمده است. او در عنفوان جوانی بود که انقلاب اسلامی به پیروزی رسید و سپس جنگ تحمیلی ایران و عراق آغاز شد. ایشان همواره در زمان جنگ در جبهه و پشت جبهه حضوری فعال داشت چندین مرتبه داوطلبانه به جبهه اعزام شد و در بسیج مسجد محل به عنوان فرمانده فعالیت داشت ایشان فرزندی لایق و پدری فداکار بود که در خرداد سال 1381 در سن 38 سالگی در یک سانحۀ رانندگی جان خود را از دست داد او 4 فرزند دارد
دریغا دریغا از این زندگانی از این زندگانی و این دار فانی نماند کسی اندر آن جاودان به نور ولایت دلی داشت روشن گلی بود در بوستان معنی برفت از برم سوی گلزار جنت به فصل بهار و بهار جوانی