• ساعت : ۰۰:۰۰
  • تاريخ :
     ۱۴۰۲/۰۵/۰۹ 
  • تعداد بازدید : 295
شهدای لواسان
شهید قدرت‌الله یقین‌علی

شهید قدرت الله یقینعلی

شهید قدرت الله در تاریخ 39/1/12 در روستای سبوکوچک، از پدر و مادری متدین دیده به جهان گشود. نام پدرش محمد و مادرش سکینه خاتون علی پناهی است. او فرزند هفتم خانوادۀ پرجمعیتش بود و سه برادر و پنج خواهر داشت. شهید قدرتالله تحصیلات ابتدایی‌اش را در روستای سبوکوچک و راهنمایی‌اش را در ناران و دبیرستانش را درمدرسه علوی نیای منطقه 4 تهران گذراند.

در سال 53 ، زمانی که چهارده ساله بود، پدرش را از دست داد و با سرپرستی برادر بزرگش عزیزالله به درسش ادامه داد. در سال 58 دیپلمش را گرفت و در رشته علوم هواشناسی و علوم جو در دانشگاه تهران قبول شد. شهید قدرت الله با پیروزی انقلاب و شروع جنگ داخلی و خارجی، درسش را رها کرد و وارد سپاه پاسداران شد. مدتی به عنوان محافظ  رئیس جمهور وقت )رهبر معظم( پاسداری کرد. ولی به ماندن در تهران راضی نشد! وارد دورۀ بیستوسوم سپاه شد )که به گروه شهادت معروف بودند(، و به جبهه رفت. در عملیات والفجر مقدماتی، شرکت کرد. در آن عملیات، از ناحیه پا به شدّت مجروح گردید. به مدّت 4 ماه در بیمارستان شهید چمران بستری و مداوا شد. مدّتی هم در بیمارستان نورافشان تهران ماند.

با شروع عملیّات بزرگ والفجر 4، با عصا به جبهه رفت و نیروهای گردان انصار از لشگر 27 محمدرسولالله)ص( را فرماندهی و هدایت کرد.

سرانجام پس از به‌جا گذاشتن رشادتهای فراوان در تاریخ 12/08/1362 در حالی که نیروها را جلو میبرد به شهادت رسید. پیکر مطهرش در خاک دشمن ماند و پس از 11 سال در تاریخ 26/3/1373به میهن رجعت کرده و در گلزار شهدای سبو کوچک به خاک سپرده شد و مزارش زیارتگاه عاشقان راه شهادت گردید.

یوسف شیرخانی )رزمنده(

کسی نیست که از دلیری و نترسی شهید قدرت الله تعریف نکند! در سن نوجوانی و جوانی درمحل که بودیم، او تمام کارهای اخلاقی و انظباطی را اجرا میکرد. با این خصوصیّات بود که وارد فعالیّت انقلاب و جنگ شد. ما در دوکوهه هر روز سر یک ساعت معین همدیگر را میدیدیم. در فکه هم در منطقۀ معروف تک درخت با هم خدمت کردیم. در آنجا ما برای فریب دشمن، عملیّات تاکتیکی داشتیم. یک روز برای مانور از منطقه بیرون رفتیم. وقتی نیروها به شکل ستون حرکت میکردند، من گفتم: اگر پاتک فرضی را من خنثی کنم، چی میشود؟

شهید یقینعلی گفت: مرخصی شهری میگیری!

من با چند نفر از بچه محلها، به طور مخفیانه از ستون جدا شدیم و کمین فرضی را خنثی کردیم.

ایشان عصبانی شد. ما را سوار موتور کرد و در همان منطقه داخل نیزار برد. ما خبر نداشتیم که قرار بوده آن نیزارها آتش زده شود، بعد کمین فرضی خنثی شود. شهید یقینعلی برای تنبیه ما میخواست، نیزارها را آتش بزند. یکی از دوستانش با وساطت، ایشان را از این کار منصرف کرد.

در عملیّات والفجر مقدماتی ما با چند نفر از بچه های محلۀ سبو، محسن کردی، وحید پناهی، حسین کردی، قاسم خندان و یقینعلی، پشت کانال سنگر گرفته بودیم. شهید یقینعلی خیلی تلاش میکرد، نیروها را جلو ببرد. در آن عملیّات، محسن کردی و مهرداد ساکی شهید شدند و قاسم خندان مجروح شد. نیروها باید عقب نشینی میکردند. من در آن روز میدیدم که شهید یقینعلی چطور به هر طرف میدوید تا بچه ها را سلامت به عقب برگرداند.او در همان عملیّات مجروح شد. ما با بچه های محل، برای ملاقاتش به بیمارستان رفتیم. به قدری روحیّه اش بالا بود که ما با حال خوبی به جبهه برگشتیم.

بار آخر یقینعلی را در غرب، منطقۀ قلاجه که نیروهای لشگر 27 در آنجا مستقر بودند، همراه شهید خندان و شهید عیسی احیائی و شهید نصرالله رحیمی دیدم. آبان سال 62 عملیات والفجر 4 بود و شهید یقینعلی مسئولیت معاون گردان انصار را به عهده داشت. من در قرارگاه نجف بودم که قرار بود در عملیّات والفجر 4 در منطقۀ پنجوین شرکت کنیم. من به دوستانم میگفتم: بچه های محلهمان و برادرانم در گردان انصار و مقداد از تیپ عمار درعملیّات شرکت دارند، خدا کند من آنها را ببینم!

شب عملیّات اولین کسانی که من دیدم، شهید نصرالله رحیمی و شهید عیسی احیائی بود که وقتی آنها را دیدم،

کلی روحیّه گرفتم. روز سوم من و دوستانم وارد منطقۀ عملیاتی 19۰۰ و 19۰4 شدیم. من در جلوی ستون حرکت میکردم که شهید یقینعلی را دیدم. او پشت یک سنگر بزرگ نشسته بود. گفتم: چی شده! نشسته ای، جلو نمیروی! شهید با انگشت سمت عراق را نشان داد و گفت: این دوشکای عراقی را نگاه کن!

دیدم چند جنازۀ عراقی در اطراف دوشکا افتاده است. گفتم: اینجا چه خبر است؟ گفت: من اینجا نشسته ام تا دست سربازهای عراقی به این دوشکا نرسد!

گفت: اگر این دوشکا به کار بیفتد، فاجعه میشود. خیلی از بچه های ما تو دید دوشکا است. حدود یک ساعتی ما آنجا بودیم. چند عراقی دیگر هم با اسلحه شهید یقینعلی به هلاکت رسیدند. ما جلو رفتیم. فردای مرحلۀ دوم عملیّات، کار خیلی سخت شده بود. عراقی ها از هر طرف بر سر ما گلوله میریختند. نمیگذاشتند ما به قله ها برسیم. نیروهای لشگر 27 هم ناامید نمیشدند. شهید و مجروح میدادند و قدم به قدم جلو میرفتند. قله ها با شهادت رزمندههای دلاورمان فتح میشد. ما از پیروزی خوشحال بودیم ولی به خاطر از دست دادن عزیزانمان دلی پرخون داشتیم. از طرفی در آن عملیّات حال من به خاطر شهادت دو برادر کوچکم در یک روز، خیلی دگرگون بود ولی وقتی میدیدم، فرماندهی همچون قدرت الله شهید شده است، از بیتابی کردن خجالت میکشیدم .

وصیّتنامه شهید قدرت‌الله 1

بسمه تعالی

با نام او و یاد و شهادت بر یکتایی او و رسالت محمد رسول او و ولایت علی و یازده فرزندش و ولایت فقیه به عنوان تنها ولایت شروع در زمان غیبت بر جامعه اسلامی . من قدرت‌اله یقینعلی با آگاهی کامل و ؟؟؟ حکومت اسلامی و دفع اشرار از امت اسلام پا در این میدان گذاشته ام از خدا میخواهم در این راه اخلاصی عمل و شهادت را نصیبم کند . مادرم و برادر بزرگوارم! از این طریق وصیّتم را با شما در میان میگذارم و مطالبی را بعداً مشروح تر به اطلاع میرسانم دست از یاری حکومت اسلام و امام برندارید! برایم یک سال نماز و روزه با پول خودم بگیرید. اگر میتوانید خودتان به جا آورید و از خدا برایم طلب مغفرت کنید. الهی هب لی کمال الحانقطاء و علیک والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته .

چهارشنبه 4 / 8 / 62 اردوگاه شهید بروجردی.

وصیّتتامه شهید قدرت‌الله  2  

بسم الله الرحمن الرحیم

خداوندا! با یقین به یکتایی تو و شهادت بر رسالت محمد رسول الله )ص( و ولایت علی و یازده فرزندش و اعتقاد بر ولایت فقیه تنها ولایت مشروع در زمان غیبت حجت، امامزمان )عج( در جامعه اسلامی .

سلام و درود خدا و بندگان او بر محمد )ص( و امامان معصوم )ع( و سلام بر امام امت، خمینی روح خدا و شهیدان فی سبیل الله و درخواست صبر و پایداری برای خانوادههای آنها از خداوند کریم .

خدایا! گناهانم مرا خجل کرده و نمیدانم با چه زبانی و با کدام... با تو سخن بگویم. اگر ناامید شدن از رحمتت

کفر نبود، هیچوقت چنین جرأتی نداشتم با آن همه شکستن حدودت و عدم اطاعت از فرمانت حتی نامت را بر زبانم جاری کنم. خدایا! لیاقت و ظرفیت پذیرش نَعَماتت را به همۀ مسلمین و به این حقیر عطا کن! خدایا! اگر تو یاریم نکنی و اگر تو نظر بکنی وای برمن!

پروردگارا! مرتکب اعمالی شدم که این خلقت عظمییت را که بر خلقت آن بر خود تبریک گفتی و احسن ترین ظلمت « مخلوق نامیدی به درجۀ پستی کشانده ام. و با تمام وجود این فرمایش علی)ع( شامل حالم میشود که به حق علی)ع( از زبان ما گفت. چون او با عملش نعمت وجودش را از بلاهای بیرونی و درونی حفظ کرد و » نفسی چنان نفس را به بند کشید که فقط بندگی تو را آموخته بود و لاغیر. حال چه کنم این آب زلال وجودم را با ارتکاب محارمت آلوده کردم. ای کاش میزان آن به حدی بود که میتوانستم آن را آلوده بنامم اما آنقدر به لجن کشیدم که دیگر به جز سیاهی چیزی نمانده. خدایا! آن وقتی که به این حد از سقوط نرسیده بودم، نتوانستم خود را حفظ کنم و به سوی تو بشتابم حالا که دیگر در چاه ظلمت قرار دارم .

ای قادر متعال! از تو میخواهم توانی عطا کنی تا این مسافت طولانی را که از وضعیتی که در آن قرار دارم تا مرحلۀ بندگی و رضای تو میباشد بپیمایم! اگر طیّ این مسافت را جز به وسیلۀ فدا کردن جانم در راه تو راه دیگری وجود دارد باز هم راضیم به رضایت، ای خدای کریم! از تو میخواهم مرا جز به شهادت به لقائت مخوان! بارالها! میدانی که در من چه میگذرد به خود میگویم آیا کاری کردی که این همه طلب میکنی؟ اما ای خدا! این کلامت به یادم میآید که بخوانید مرا تا اجابت کنم شما را. از تو میخواهم یاریم کنی تا فاصلۀ حرف و عمل را از بین ببرم .

ای کاغذ! از تو میخواهم تا همیشه به نیابت از این حقیر خواسته هایم را از او بخواهی وای نوشته! اگر این صفحه ها فرسوده شدند تو فراموشت نشود! وای مرکّب اگر شکل این نوشته ها از بین رفت، فراموشت نشود و هر کجا که رفتی، اگر با آبهای دریاها همسایه شدی آنها و آنچه در آن است را به یاری بطلب و همراه هم، از خدا بخواهید که مرا ببخشد و اگر با خاک همنشین شدی با او هم چنین کنی. ای نسیم از این لحظه که این نوشته ها را نوازش میدهی، کمی تأمل کن تا درددلم را دریابی و در مسیرت هر که را دیدی، با هم فریاد کنید و از خدا برایم طلب مغفرت کنید. ای مخلوقین خدا! آنقدر سرپیچی از فرمان خدا زشت است که نیاز دارم همۀ شما برایم از خدا طلب مغفرت کنید! ای بندگان پاک خدا! ای معصوم! بهقدری روسیاه هستم نمیتوانم و خجالت میکشم از خدا. شما کمکم کنید آیا استمرار حالت فعلی درست است یا بازگشتن به جایگاه اصلیم که بندگی خداست و شاید شفاعت شما که به درگاه خدا مقرّبید شامل حالم شود و خدا به خاطر شما از من در گذرد. از شما میخواهم اگر با وضعیّتم آشنا شدید و میزان معصیتهایم را دیدید شدّت گناهانم شما را از شفاعتم باز ندارد! خدایا! ناظری! هر دری را میکوبم، باز تو صاحب آن هستی. اگر از معصومین میخواهم چون آنها را در نزد تو مقرّب میبینم، واسطه قرار دادم. بارالها! کمک کن تا این تاریکیها را بزدایم و زمینۀ پذیرش نورت را فراهم کنم. خدایا! تو آنی عطا کن تا لیاقت بندگی تو را صاحب شوم که والاترین مراتب است تا آنجا که محمد رسول الله )ص( را اول به این نام میخوانیم. پروردگارا! دشمنانت همچون اسلافشان خنجر در دست و کمان بر دوش در برابر بندگانت صف کشیده اند. جلّادان ما را به بندگی میخوانند و سران جاهلان، ما را به بتکده فرا میخوانند و باز کعبه، ابراهیم را

طلب میکند تا آن مکان مقدس را بتزدایی کند و این جاهلان همچون ابوجهل های زمان رسول الله، پیروان آن نیست با بوق » لااله الا االله « حضرت را دیوانه معرفی میکنند. میخواهند فریاد توحیدی اینان را که جز پیام رسولت های کفرآلودشان محو کنند اما ما به این قولت ایمان داریم که آنها را توان خاموش کردن نورت را نیست! خدایا!  بار دیگر جنگ خندق را برای شک کردن اسلام عزیز تدارک دیده اند. همانطور که با یاری کردن اسلام و بر زمین کفر را بر زمین زدی و اسلام را پیروز کردی. در این مبارزه هم ما محتاج یاری تو هستیم. » عمر بن عبدود « زدن ای خدا! علی زمان ما را، خمینی عزیز را همچون فرزند ابیطالب پیروزش گردان! و بار دیگر قلب رسول الله را شاد کن! خدایا! قلم اظهار عجز میکند از نوشتن تلاشها و زحماتی که برای اجرای احکامت کشیده شد. بارالها! راضی نشو که با سستیهایمان دوباره دنیا]را[ در انتظار اجرای قانون قرآن منتظر بگذاریم و این شرمندگی را در روز قیامت بر چهره داشته باشیم. از تو میخواهم به ملت ما یا سرنوشت حسینی عطا کنی و یا افتخار کشتن یزیدیان و به اجرا در آوردن احکام قرآن خدایا! زهر جانسوز اختلاف مسلمین، پیکرۀ این امت را فرسوده کرده چه دردناک است امتی که دارای یک قرآن و یک پیامبر و یک کعبه هستند به هفتاد و دو ملت معروف شدند. از تو میخواهم که به کجاندیشان که همه شان را در جهت اختلاف مصرف میکنند، درد و تشنگیِ وحدت عطا کنی! خدایا! یکی از بزرگترین موانع در این راه جرثومه های فسادی هستند که ... بر گردۀ ضعیف این ملتهای خواب گرفته سوار هستند و از هستی آنها سفرۀ کفار را رنگین کردهاند و آنها را به بندگی کثیف ترین موجودات در آوردند. پروردگارا! این غاصبین، عزّت مسلمین را نابود کردند و در عوض، آقایی بر امت رسول الله را از کفار و شیطان بزرگ گدایی کرده اند. خدایا! تو را به ناله های شبهای علی در نخلستانهای مدینه، سوگند میدهم که این غصه ها را بیدار کنی و نعمت حکومت نیکان امت را به آنها عطا کن! ای فریادرس مستضعفین! جنایتکاری که قبلهاش کاخ سفید است ادعای پردهداری کعبه را دارد. آن خانۀ مقدس را گلاب شویی میکند تا بتواند بیشتر آب حیات کفار را تعمین کند. هر زمانی که آنها احساس عطش کنند، شیرهای نفت را بیشتر باز میکنند. خداوندا! چهرۀ کریه این دشمنان اسلام را برای مردم مسلمان افشا کن!

را در رفیع ترین قلل جهان به ملت ما عطا کن و در این » لااله الا الله « خدایا! افتخار به اهتراز در آوردن پرچم مبارزه، رهبر کبیر انقلاب، امام خمینی را تا سپردن این پرچم به دست حجت امام مهدی )عج( برای ما حفظش کن! .

بارالها! همانگونه که در کربلای سال 61 برای تکمیل کردن رسالت خون حسینی، زینب را یاری کردی و آن شیرزن تربیت شده در دامن فاطمه زهرا، سرود فتح را در مجلس بزم یزید به همراه دیگر بازماندگان نبرد عاشورا خواند، خانوادههای شهیدان ما نیز یاری کن تا وظیفه خود را بخوبی انجام دهند .

خدایا! ناله های برخواسته از قلبهای مجروح مستضعفین گوشهایمان را به سوی خود فرا میخواند. تو میدانی

از چه دردناکند، امت اسلام را یاری کن تا شمشیر عدالت را بر مغز این تبعیض طلبها فرود آورند و نسیم جانبخش استقرار قانون قرآن، اندام رنجورشان را طراوتی دیگر دهد .

پروردگارا! جهان در انتظار حجۀت لحظه شماری میکند. اگر مصلحت میدانی این انتظار را به پایان رسان!

ای خدا! سپاه ما را از بلاهای بیرونی و از کجروی های نفسانی، حفظ کن و به آنها لیاقت سربازی در لشکر امامزمان را عطا کن و منفذ هرگونه انحراف را با بصیرت بخشیدن به آنها مسدود کن! خداوندا! به کسانی که با این جان برکفانِ بسیجی برخورد دارند، قدرتی عنایت کن تا آنها را در این حرکتشان یقین باشند. تو آگاهی که این عزیزان، لباس رزم را وسیله ای قرار دادند برای رسیدن به تو. آنها را یاری کن تا در این راه موفق باشند!

خداوندا! به خانوادۀ این حقیر افتخار قربانی دادن در راه خود را عنایت فرما! مادرم! آنهایی که در بالا از خدای کریم خواسته ام تو نیز از او بخواه و همت کن با عملت تا اجابت شود. با کسانی که با این انقلاب و امام عزیزمان مخالفند و سنگ در مقابل حرکت ملت مسلمان میگذارند، مبارزه کنی و از آنها دوری کنی!

اگر خدا توفیق شهادت را به این حقیر عنایت کرد، صبور و استوار باش! مواظب باش! اجر عمل را از بین نبری!

مواظب باشید تا خدای ناکرده از این توفیق الهی سوءاستفاده نشود! تا میتوانید نگذارید، مطرح شود. ما در قبال کسانی که چندین شهید در این راه دادند نمیتوانیم خود را شهید داده بدانیم. تا آنجا که میتوانید به جنگ و

انقلاب از موجودیم کمک کنید و چیزی نخواهید. در شب تولد فاطمه زهرا سلام الله علیه مراسم جشنی برگزار کنید

در این مورد آدرس برادر عزیز حجت الاسلام حسین مقدسیان را مینویسم و درباره کیفیّت انجام آن مراسم ایشان هرچه درخواست کردند در اختیارشان بگذارید! سعی کنید خانوادۀ شهدا بیشتر از دیگران در این مراسم دعوت شوند و در اینجا از برادر عزیزم حاج آقا مقدسیان میخواهم مراسمی را برگزار کند تا فرزند زهرا امام زمان خوشحال شود.

اللهم الرزقني توفيق الشهاده في سبيلك .

از كليه عزيزاني كه به وسيله من از آنها حقي تضييع شد، طلب مغفرت و بخشش دارم از برادران و خواهران مي‌خواهم با تمامي همّ خود در راه پيروزي اسلام و انقلاب قدم بردارند و از امام عزيز و روحانيّت بيدار در خط امام تبعيت كنند.

والسلام عليكم و رحمه‌الله و بركاته                                     1362/8/4

امتیاز :  ۰ |  مجموع :  ۰

برچسب ها

    6.1.7.0
    V6.1.7.0